حلف الفضول
حِلْفُالْفُضول، عنوان یکی از پیمانهایی که پیش از اسلام میان چند قبیلۀ قریش در مکه بسته شد و پیامبر(ص) نیز در آن شرکت داشت. این پیمان برای پشتیبانی از ستمدیدگان پدید آمد و نویسندگان کتابهای سیره و تاریخ آن را در شمار رویدادهای مهم روزگار جوانی پیامبر(ص)، و از شریفترین پیمانهای عرب پیش از اسلام دانستهاند (نک : ابن سعد، 1/ 128؛ ابن اسحاق، 5/ 192-195؛ مقدسی، 4/ 137؛ ابن کثیر، 2/ 292-293؛ حلبی، 1/ 211).
برپایۀ گزارش مآخذ، در بیستمین سال پس از عامالفیل، در ماه ذیقعده و 4 ماه پس از جنگ فِجار (ه م)، بازرگانی از قبیلۀ بنی اسد بن خزیمه (یعقوبی، 2/ 17) و یا از اهالی یمن، کالاهایی به مکه آورد و عاص بن وائل یکی از مردان قبیلۀ بنی سهم همۀ آن را از وی خرید، اما از پرداخت بهای آن خودداری کرد (مقدسی، 4/ 136-137؛ ابن کثیر، 2/ 291-292؛ ابن جوزی، 2/ 308-309). مرد بازرگان پس از پافشاری و مراجعۀ مکرر، از عاص ابن وائل نومید شد و برای احقاق حق از مردان قبیلۀ بنی سهم و قبایل همپیمان آنان یاری جُست، اما آنان نیز به درخواست وی وقعی ننهادند (یعقوبی، همانجا) و حتى با پشتیبانی از عاص بن وائل به سرزنش و یا شاید تهدید او پرداختند (ابن کثیر، 2/ 291).
بازرگان ناچار هنگام بر آمدن خورشید و زمانی که قریش در اطراف خانۀ کعبه گرد آمده بود، بر بالای کوه ابوقبیس رفت و با بانگی رسا و جملههایی آهنگین ماجرای خود را شرح داد (همانجا). برخی از مآخذ، دادخواهی او را به صورت منظوم ضبط کردهاند (برای نمونه، نک : یعقوبی، همانجا؛ مقدسی، 4/ 136). پس از آن زبیر بن عبدالمطلب مردم را به حمایت از وی فراخواند و مردانی از قبیلههای مختلف ازجمله بنیهاشم، بنی زهره، بنی عبدمناف، بنی اسد و بنی تمیم در خانۀ یکی از اشراف مکه به نام عبدالله ابن جدعان گرد آمدند و با یکدیگر پیمان بستند که همواره از ستمدیدگان پشتیبانی کنند و نگذارند در شهر مکه و حریم خانۀ کعبه بر کسی حتى غیرمکیان ستمی روا داشته شود (ابن هشام، 1/ 264-265؛ ابن سعد، 1/ 128-129؛ ابن جوزی، 2/ 310؛ ابن کثیر، 2/ 292). پیامبر(ص) که در آن هنگام نزدیک به 20 سال داشت، در این پیمان شرکت جست (ابن سعد، یعقوبی، همانجاها؛ ابن جوزی، 2/ 308) و پس از آن نیز همواره از آن پیمان به نیکی یاد میکرد (ابن سعد، مقدسی، همانجاها؛ ابن کثیر، 2/ 291؛ قرطبی، 6/ 33؛ ابن کثیر، 2/ 293).
دربارۀ نامگذاری این پیمان به حلفالفضول گفتهاند که چون پیش از آن دو پیمان دیگر، یعنی پیمان مُطَیّبون که بنی عبدمناف برای حفظ سروری و امتیازات خود در برابر بنی عبدالدار بسته بـود، و دیگر پیمان حلف الاحلاف که بنی عبدالدار در برابر بنی عبدمناف منعقد ساخته بود (یعقوبی، 2/ 17- 18؛ قس: ابنکثیر، 2/ 291)، این پیمان که بر آنها افزوده شد، حلفالفضول نام گرفت.
به گزارش برخی از مآخذ دیگر، حلفالفضول پیمانی بود که پیشتر برای پشتیبانی از ستمدیدگان توسط کسانی که نام همۀ آنها از ریشۀ فضل مشتق میشد، بسته شد (همو، 2/ 292-293) و این پیمان به همین سبب حلفالفضول نام گرفت؛ اما پس از آن به فراموشی سپرده شد و کسانی که در خانۀ عبدالله بن جدعان گرد آمدند، گویا همان پیمان را بار دیگر احیا کردند (ابن اثیر، 1/ 570؛ ابن جوزی، 2/ 310؛ ابن منظور، ذیل فضل؛ ابن کثیر، 2/ 293).
به هر حال صاحبان حلفالفضول بر عهد خویش پایبند ماندند و حق بازرگان یمنی را بدو بازگرداندند (همو، 2/ 292). پس از آن نیز هنگامیکه مردی از قبیلۀ خثعم به قصد زیارت خانۀ خدا پای به مکه نهاد و یکی از اشراف مکه دختر زیباروی او را ربود، صاحبان حلفالفضول، دختر وی را از دست رباینده رها ساختند (همانجا).
گویا حلفالفضول تا سالها پس از ظهور اسلام نیز اعتبار خود را حفظ کرد، چه، به گزارش ابن هشام (1/ 267)، سالها بعد هنگامیکه ولید بن عتبه از سوی عمویش معاویة بن ابی سفیان فرماندار مدینه بود، بر حسین بن علی(ع) ستمی روا داشت و مال یا ملکی از او را در ذیالمروه به سود خویش مصادره کرد. حسین بن علی(ع) او را به فراخواندن حلفالفضول تهدید کرد و پس از آنکه چندین کس نیز به فراخوان وی پاسخ دادند (ابناثیر، همانجا؛ ابن کثیر، 2/ 293)، ولید اموال او را بازگرداند.
مآخذ
ابن اثیر، الکامل، به کوشش ابو الفدا عبدالله قاضی، بیروت، 1415ق/ 1995م؛ ابن اسحاق، محمد، اخبار مکة فی قدیم الدهر و حدیثه، به کوشش عبدالملک عبدالله دهیش، بیروت، 1414ق؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، 1412ق/ 1992م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، بیروت، دار صادر؛ ابن کثیر، البدایة؛ ابن منظور، لسان؛ ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، به کوشش طه عبدالرئوف سعد، بیروت، 1411ق؛ حلبی، علی، السیرة الحلبیة فی سیرة الامین المأمون، بیروت، 1400ق؛ قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، قاهره، 1387ق/ 1967م؛ مقدسی، مطهر، البدء و التاریخ، قاهره، 1903 م؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، دارصادر.